مدح و ولادت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
نـورِ تو تا رسـیـد به بـامِ دیـارِ عـرش خورشید را نِشاند به روی مدار عرش در "فـاطـمه" جـمـال خدا دیده میشود آئـیـنـۀ نـبــی شــده آئـیــنـهدار عــرش ذکرِ تو شغـلِ دائـمیِ جـبـرئـیـلهاست تسبیح نامِ "فاطمه جان" است، کار عرش نه حضرت رسول، نه حیدر، برای تو "لـولاک" را نوشته خـداوندگارِ عرش بـا ربَّـنـای تـو دو سـتــون آفـریــده تـا از این طریق حفظ شود ساختار عرش جانم به میـوهای که بُـود بـابِ مـیل تو آن میوهای که نام گرفته: "اَنارِ عرش" گـفـتـنـد: انــبـیـای خــدا هـم پــیـادهانـد آن دَم که روز حشر تویی تکسوار عرش ما را به سقفِ "قصرِ بهشتی" نیاز نیست کافیست چادر تو شود سایهسار عرش بعد از هجومِ کوچه، خدا حُکم کرده است دیگر به دامنت ننـشـیـند غـبار عـرش در گوشۀ بهشت، تنورِ تو روشن است مشغول طبخ نان شدهای، "خانهدارِ" عرش شُکر خدا به دستِ تو ظرف غذای ماست شُکر خدا که نان تو در سفرههای ماست خـنـدیـدی و خـدا همه را شـادکام کرد غـم را بـرای اهـل غـمِ تو حـرام کرد با تو گـشـود بابِ توسـل به خویش را در حقِّ خلق، لطف خودش را تمام کرد قبل از تو سهم دخترکان سنگ قبر بود نـور تو این مـعـامـلـه را بیدوام کرد زنده به گور کرد وجودِ تو "جهل" را دیگر عرب به شأن زنان احترام کرد فهـمـیـدهایم حـدِّ مـقـامت قـیامـتی است وقـتی رسول پـیـش قـدومت قـیام کرد با "بَضعَةُ النَّـبیِ" خودش ختم مرسلین در بـابِ جـایـگـاهِ تو خـتـم کـلام کـرد هم مـادر رسـولی و هم دخـتـر رسول باید که سجده را به کدامین مقام کرد؟! روح الامین به لفظِ "علیک" تو دلخوش است هرگاه رو به خـانـۀ امناَت سلام کرد وللهِ یـک شـبــه هــمــۀ آن یــهــود را این چـادر تو بود، مـسـلـمانِ تـام کرد از قصهات حکـایتِ ایمان درسـت شد با گرد و خاکِ چادرت انسان درست شد روح تو خلق شد، قَلَمی "هَلْ أَتَی" نوشت دسـتت بلـنـد شد، مَـلَـکی رَبَّـنـا نوشت "پردهنـشـین آل نـبـی"، لـوحِ کـردِگار قُـربِ تو را بـرابـر قُـربِ خـدا نوشت تنها سه آیه سهـم تو از قِـصّۀ خداست امّا چِقَـدر شرح بر این مـاجـرا نوشت معراج، ابتدای رسیدن به فیضِ توست این را رَسول، سَردرِ غارِ حرا نوشت عیسی اگر که کور شـفا داده، با یَقـین بالای نسخه ذکر شـریفِ تو را نوشت ذُرّیـۀ تـو را که خـدا "پـادشـاه" خواند ذرّیـۀ مـرا هـمـه از دَم "گـدا" نـوشت حالِ تو را مدیحِ "علی" خوب میکـند باید به خاطر دلت از "مرتضی" نوشت ذکـر تو شـیـعـیـان تو را پـایـبـنـد کرد ما را عـلی عـلیِ تو از جـا بـلـند کرد دروازۀ بـهــشـت غـلامِ دَرِ عـلـیسـت افلاک تـشـنـۀ نـمِ چـشـمِ تـرِ عـلیست رازِ نهان خلقتِ این خاک "مرتضی" است سِرِّ تمام کُون و مکان در برِ علیست دسـتـی بـلــنــدتــر ز یــدالله دیـدهای؟! بالاتر از تـمـامی سـرها سـرِ علیست در صدر شاهـکـارِ رشـادت هنوز هم فَـتحُ الـفـتـوحِ معـرکـۀ خـیبرِ علیست امّا پـنـاه حـیـدر کـرّار "فـاطمه" است بانوی آب و آیـنـهها، سنگـر عـلیست با بودنش به جوشنِ جنگی نیاز نیست جوشن کـبـیرِ او زره پیـکـر عـلیست عمری برای عُمر کمش گریه میکنیم هِجده بهار، نُه نَفَسَش، همسر علیست این یاس را چگونه عدو زیر پا فِشُرد! این لالۀ کـبـود، گُـلِ پـرپـر عـلـیست در گُر گرفت، میخ کج از شرم سرخ شد پِی بُرده بود بال و پر دلـبـرِ عـلیست او بـاغ لاله کـاشت، بگـو وای مـادرم او بار شیـشه داشت، بگـو وای مادرم |